معنی قر، غر

حل جدول

قر ، غر

ظرف فرو رفته


قر، غر

ظرف فرو رفته

لغت نامه دهخدا

غر

غر. [غ ِ] (اِ) جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز، و با لفظ دادن استعمال می شود. (فرهنگ نظام). رجوع به غر دادن و قر و قر دادن شود.

غر. [غ ِ] (اِ) غر در میان قومی انداختن،همه را کشتن. ظاهراً از لفظ ترکی قرماق و قرلماق آمده است، و غر افتادن نیز گویند به معنی وقوع کشتار.

غر. [غ ُرر] (ع اِ) مرغی است آبی. (منتهی الارب) (آنندراج). || (اِمص) در مثنوی بیت ذیل آمده:
دید شیشه در کف آن پیر پر
گفت شیخا مر ترا هم هست غر.
مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر دوم ص 438).
نیکلسون در تفسیر مثنوی نویسد (تفسیر دفتر دوم ص 357): «غر» ورم. آماس، بزرگی غده و مجازاً به معنی مرض و عیب. فاتح الابیات محتملاً غر (به ضم اول و تشدید دوم) خوانده، و آن را به فریب و غرور ترجمه کرده و ویلسون نیز آن را «فریب » ترجمه نموده. اما در عربی لغت «غر» به معنی غرور نیامده، و قافیه نیز احتمال غر (به فتح) را ندارد.


قر

قر. [ق ِ] (اِ) || دلال. ادا. لوندی. کرشمه و ناز. عشوه با تمام بدن. حرکات که در هنگام غمزه و ناز بر کمر وارد کنند. (ناظم الاطباء). || آرایش و زینت که زن کند.
- قر آمدن، قر دادن.
- قر دادن، کون و کچول کردن. حرکت دادن اندام بدن با اصول.
- قر گردن، حرکاتی که به گردن دهند.

قر. [ق ِ] (ترکی، اِ) اسم از قرلماق به معنی تار و مار کردن. کشتن دسته جمعی. فنا. نیستی. مرگ. مرگ دسته جمعی.
- قر انداختن در قومی، همگی را کشتن.
- قر میانشان افتادن، همگی مردن.

قر. [ق ُ] (ص) غُر. کسی که مبتلا به مرض فتق بیضه است.

قر. [ق ِ] (اِخ) در کتب رجال شیعه رمز است اصحاب باقر علیه السلام را.


غر آمدن

غر آمدن. [غ ِ م َ دَ] (مص مرکب) در تداول عامه قر دادن. غردادن. قر آمدن. جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز: این قدر غر نیا. رجوع به غر دادن و قر دادن شود.

گویش مازندرانی

قر به قر

قر به قر

فرهنگ عمید

قر

* قر زدن
* قر زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] فریب دادن زن یا دختری و او را با خود بردن برای عمل نامشروع،


غر

زن فاحشه، قحبه، زن بدکار: ای پسر گیتی زنی رعناست بس غر با‌فریب / فتنه سازد خویشتن را چون به‌دست آرد غریب (ناصرخسرو: لغت‌نامه: غر)،
نامرد، مخنث: همچو خوبی دلبری مهمان غر / بانگ چنگ و بربطی در پیش کر (مولوی: ۱۰۱۵)،

فرهنگ معین

غر

(غِ) (ص.) (عا.) = قر: جنباندن جز یا تمام بدن از روی ناز، ~ و غربیله ناز و ادا و اطوار.، ~ و غمزه جنبانیدن جز یا تمام بدن از روی ناز و توأم با اشاره چشم و ابرو.، ~و فر الف - آرایش و زینت. ب - غر و غمزه.

فرهنگ فارسی هوشیار

قر

نادرست نویسی غر پارسی است تیباش نادرست نویسی غر پارسی است کسی که خایه اش آماسیده نادرست نویسی غر پارسی است فرو رفته ‎ بر نشستنی (مرکب)، کجاوه، چوزه ماکیان جوجه مرغ، روز سرد، شکن در جامه، راز در میان نهادن با کسی، آرمیدن ‎ سرما سرمای زمستان، آرام جای، غرغرک خرفستری نخگونه که بر آب شنا و نر می شود (اسم) ادا و اطواری که که مخصوصا بکمر دهند. یا قرو فر. قر ادا و اطوار یا خشک شدن قردر کمر کسی. ناتمام گذاشتن ادا و اطوار آغاز شده از تعجب یا تعمد رقاص، باتمام نرسانیدن خودنمایی و جلوه گری.

معادل ابجد

قر، غر

1500

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری